بغض هایم چشم از آسمان بر نمی دارند.. دلم دو کلام اشک می خواهد.. دو کلام حــــــــــرف حساب بارانی.. در سرم فرو نرفت هم نرفت.. همینکه من باشم و خیابانی که سربار بی کسی اش می شوم همینکه سیگاری باشد تا دست تنهایی ام را بگیرد همینکه در چشم خیس شهر طاقباز گریه می کنم و کسی به مـــــــرد بودنم مشکوک نمی شود... کافی است.. برای یک بار هم که شده به جای چشم من قرعۀ باران را به نام آسمان می زد..
نظرات شما عزیزان:
کاش خدا..
نوشته شده در 13 / 9
ساعت
توسط mahdi